به قلم دیگران: ماجرای «الماس فریب» و تبلیغات جمهوری اسلامی

11 06 2011

به قلم دیگران: ماجرای «الماس فریب» و تبلیغات جمهوری اسلامی 
مَی مکُران ـ شو تلویزیونی «الماس فریب» از سیمای جمهوری اسلامی، بیش از آن که بیان قدرت جمهوری اسلامی باشد بیانگر ضعف و مسخره بودن سر هم بندی این فیلم است. انتشار آن در این مقطع زمانی بیش از هر چیز با این هدف صور گرفته است تا روحیه نیروهای جنبش را تضعیف کند. مونتاژ فیلم های گوناگون و ادعاهای مسخره ملاقات محمد رضا مدحی با هیلاری کلینتون یا جوی بایدن نشان می دهد که این حکومت تا چه می خواهد خود را توانا و قدرتمند نشان دهد. از سوی دیگر در تمامی فیلم چه مدرکی دال بر وابسته بودن جنبش اصیل مردم ایران که در دو سال گذشته در کشور جریان دارد، ارائه نشده است زیرا چنین مدرکی وجود ندارد. اما نکته غم انگیز این اطلاعات، آن است که چگونه است که عده ی سیاستمدار حرفه ای که زمانی از دخالت نظامی آمریکا به عراق به شوق آمده بودند و خواهان حمله این کشور به ایران شده بودند، چگونه برای خود عبا و قبا دوخته بودند و می خواستند مثل اپوزیسیون عراقی با کمک آمریکائیان بر مسند قدرت بنشینند. رسوا شدن این مدعیان اپوزیسیون، به حق که قدرت جنبش مردمی را تقویت خواهد کرد. مردم ستم دیده ی ایران نیاز به قدرت های خارجی و سیاستمداران وابسته بو نان خور دیگران ندارد. آن ها که از حول حلیم با سر به دیگ افتادند.

چهارشنبه, جون ۸, ۲۰۱۱
http://culturallogic.blogspot.com/
«وبلاگ می خواهم کشورم را پس بگیرم»
فیلم مستند «الماس فریب» در مورد سردار مدحی، و چند تذکر به دوستان

امروز، چهارشنبه ۱۸ خرداد، شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی فیلم مستندی پخش کرد با عنوان «الماس فریب» که در آن به جزئیات داستان یک اسب تروای رژیم جمهوری اسلامی مشهور به «سردار محمد رضا مدحی» پرداخته شده است که با نفوذ امنیتی به درون رده های شناخته شده اپوزیسیون جمهوری اسلامی و نیز به درون سازمانهای دولتی غربی که طبعا در پی استفاده از نیروی اپوزیسیون به نفع سیاستهای خود میباشند، مدتی را به عنوان یک «از رژیم برگشته» در میان نیروهای مخالف جمهوری اسلامی به سر برد و سپس به ایران بازگشت. این فیلم را میتوانید در پائین همین صفحه مشاهده کنید.

البته در همان سال قبل که سال اوج نفوذ و قدرت جناب مدحی بود افرادی از جمله خود من احساس خطر کردیم و زیاد سعی کردیم دوستان را هم هشدار بدهیم (این لینک بالاترین را ببینید مثلا، یا اینجا را)، اما خوب به جائی نرسید حرف ما و در موج احساسات و هیجانات دوستان گم شد. حالا هم به قصد سرزنش کسی نیست که مینویسم، اما فکر میکنم مروری بر آن قضیه در کنار این فیلم برای جنبش مردمی لازم باشد، چون فکر میکنم میتوانیم درسهای مفید و باارزشی از آن جریان بگیریم.

از آنجا که این حکایت به اندازه کافی شناخته شده است نیازی به شرح مفصل اینجا نمیبینم، اما اجازه بدهید یکی دو نکته را سریع عرض کنم: اول اینکه نیازی نیست که اجازه بدهیم این حکایت ضربه و لطمه ای بیشتر از آنچه سال گذشته انجام داد به ما وارد کند. به عبارت دیگر، در حال حاضر این تنها یک داستان است از ضربه ای که رژیم موفق شد سال گذشته با استفاده از این عنصر نفوذی به ما وارد آورد. اما اگر اجازه بدهیم این مستند نیز ضربه مجددی وارد آورد، آنوقت به رژیم اجازه داده ایم دو گنجشک را با یک سنگ بکشد. پس میخواهم عاجزانه از همه دوستانی که این چند خط را میخوانند تقاضا کنم که بیائید این داستان را به جای اینکه به حربه ای برای رژیم تبدیل کنیم، به کلاس درس و حکایت پند آموزی برای خودمان تبدیل کنیم.

مثلا دیدم چند نفر همین امروز با شنیدن این خبر شروع کرده اند به توهین به برخی افراد دانشمند و خوب مردمی، از جمله آقای نوریزاده (مثلا اینجا یا اینجا). دوستان! نیازی به کوبیدن و یا سلب اعتماد کردن و یا خدای نکرده توهین و اعتراض به دوست خوب ما آقای نوریزاده نیست. اگر ایشان فریب خوردند، مثل تمام ما دلیلش صداقت و سادگی ایشان است، و آن چیزی نیست که ایشان را فرد بدی کند. بیائید اینبار هوشمند باشیم و اجازه ندهیم رژیم با استفاده از این داستان سعی کند در میان صفوف مان شکاف ایجاد کند و ما را به جان همدیگر بیاندازد. امثال آقای نوریزاده ممکن است سیاستمداران یا پارانوئید های خوبی نباشند، اما ایشان بسیار دانا، پر مطالعه و پر آگاهی و دلسوز و خیر خواه جامعه هستند، و ما این روزها به این نوع آگاهی ها و تجارب و دلسوزی ها نیاز داریم. به هر حال هرکسی نقاط ضعفی دارد و نقاط قوتی، نه دوستانمان را سیاه و سفید ببینیم و نه دشمنانمان را. هرکس اشتباهی کرد را نبایستی به همین سادگی از خودمان برانیم، چون در آنصورت به زودی هیچکس دور و برمان نخواهد ماند.

و نکته دیگری که میخواستم اشاره کنم این بود که دیدم برخی دوستان فریاد زده اند که ما میخواهیم اتحادمان را در پیش از تظاهرات ۲۲ خرداد حفظ کنیم، پس بیائید این داستان را «بایکوت خبری» کنیم (مثلا اینجا، یا اینجا) . خدمت این دسته از دوستان و کسانی که ممکن است این منطق را قابل پذیرش بدانند عرض میکنم که این منطق خوبی نیست بلکه منطقی است که برپایه فرار، انکار و هراس از واقعیت بنا شده است، و این گونه منطق ها همیشه در آخر کار به ضرر مردم تمام میشوند (نمونه هایش در تاریخ سی ساله خودمان بسیارند!). پس دوستان، سریع میگویم، بیائید منطقمان را بر انکار و بستن چشم یا گوشمان بر حقیقت بنا نکنیم، بلکه بر عکس آن را بر بنای دیدن و شنیدن و باز کردن گوشها و چشمهای خودمان و دیگران بنا کنیم. به خاطر داشته باشید که وقتی میر حسین و دیگران میگویند «آگاهی» این معنایش بایکوت خبری وقایعی مثل این نیست، بلکه برعکس معنایش باز کردن، تحلیل کردن، کاویدن و شناخت پیدا کردن بر اساس این نوع وقایع و اشتباهات خودمان است.

خبری در فضای مجازی میچرخد راجع به این که کیهان پس از پخش این فیلم متنی راجع به این قصه نوشته (اینجا) و در آن از مدحی به عنوان «يك عضو دستگير شده ضدانقلاب» یاد کرده است. طبعا با جمهوری اسلامی آشناتر از آن هستیم که فکر کنیم پیدا کردن «واقعیت» آنهم در یک قضیه امنیتی مثل این امری ممکن است، اما دوستی که سئوال کرده بود در مورد اینکه چه تعبیری بایستی داشت از این وضعیت کیهان (و ظاهرا ایرنا)، به ایشان پاسخی دادم که فکر میکنم بد نباشد اینجا هم تکرار کنم. پاسخ من به آن دوست عزیز این بود برداشت من از این وضع این است که این یک نوع «بازی» امنیتی است که با آن میخواهند به خیال خودشان در بین مخالفان رژیم ایجاد سردرگمی بکنند (این تکنیک ساده خیلی معمول است در جنگهای روانی). عقیده و برخورد شخصی من مبتنی بر این است که سردار مدحی در هر حال یک مهره سوخته است و ما نباید خودمان را درگیر این بازی ها بکنیم چون باعث تلف کردن انرژی مان خواهد شد. بهترین روش این است که ایشان را همان که هستند ببینیم، یعنی یک اسب تروا که با موفقیت ماموریتی را انجام داده و حالا هم سوخته و تمام شده رفته. چیزی که برای ما مانده این حکایت است و درسهائی که میتوانیم از آن بگیریم، پس توصیه من این است که تمرکزمان را روی همان جمع کنیم.

جمعه, مارس ۱۲, ۲۰۱۰
http://culturallogic.blogspot.com/
«وبلاگ می خواهم کشورم را پس بگیرم»
مراقب باشیم سادگی دوستانمان کار دستمان ندهد

سریع وارد شوم، بحثم در مورد جریان اخیر دوست عزیز و خوبمان آقای نوریزاده است و دوست جدیدشان «سردار». وقت زیادی برای نوشتن ندارم متاسفانه، اما میخواهم از شما دوستان دعوت کنم که بیائید در این داستان تمام هوش، تفکر، و تجربه مان را به کار بگیریم تا مبادا تله ای باشد که ضررهای بزرگی به جنبش سبزمان بزند و ما چشم بسته در آن بیافتیم.

جریان، که الان به یمن تبلیغ فراوان در سایتهای خبری اینترنتی، وبلاگها، بالاترین و دیگر رسانه های خبری تقریبا همه از آن مطلع هستند، این است که شخصی معروف به «سردار مدحی» ناگهان پیدا شده است، به سرعت دوستی و رفاقت نزدیکی با دوست عزیز و مهربانمان آقای نوریزاده ایجاد کرده است (اگر به هر کدام از این مکالمه هایشان نگاه کنید مثلا، خیلی سریع میتوانید حدت دوستی و اعتمادی که آقای نوریزاده به ایشان دارد را متوجه شوید)، و شروع کرده است به دادن یک سری اطلاعات «درونی» از جمهوری اسلامی، و خیلی سریع هم ایشان تبدیل شده اند به مرکز توجه رسانه ای و احساسی و هیجانی کاربران اینترنت -موج احساساتی که حالا آمده است تا بالاترین را هم در نوردد.

بسیار خوب، اجازه بدهید بروم سر اصل حرفم، که گفتم سریع باید بزنم و بروم. اصل حرف این است که این حکایت، که آقائی که به نام سردار مدحی (یا سید رضا حسینی یا هرچه اسمش هست) ناگهان سر و کله اش از دل تاریکی رژیم پیدا شده است و به این سرعت برای خودش در دل دوست عزیزمان آقای نوریزاده و از آنجا در ذهن طرفداران جنبش سبز جا باز کرده است، این حکایتی است که به قول معروف با شنیدنش باید گوشها را تیز کرد و چشمها را شدیدا باز. واقعیت ساده ای که هرگز نباید فراموش کرد این است که ایشان ، جناب سردار مدحی، تا «همین دیروز» یکی از ماموران امنیتی و اطلاعاتی رژیم بوده اند، و هیچ دلیلی ندارد که به همین سادگی پس از سالهای سال خدمت و تعلیم دادن و تعلیم گرفتن در یک رژیم ایدئولوژیک و دینی، ایشان ناگهان دستخوش چنین تغییرات عمیق روحی و وجدانی شده باشند و به همین سرعت تصمیم به خیانت به رهبران مقدس خودشان گرفته باشند.

اجازه بدهید باز هم صریح تر صحبت کنم، میخواهم اخطار بدهم به همه مان، که دوستان، لطفا این را جدی بگیرید که این رژیم و سیستمهای اطلاعاتیش بسیار پیچیده تر و پیشرفته تر از آن عمل میکنند که ما در این جریان داریم به حساب میآوریم. به عبارت دیگر میخواهم هشدار بدهم به همه مان که بیائید به این سرعت خودمان را و اعتمادمان را به این فرد ندهیم، چه بسا که یک «اسب تروا» دیگری باشد که با قصد و هدف و به طرز برنامه ریزی شده ای به میان ما فرستاده شده باشد.

انگلیسیها یک صحبتی دارند که به نظرم بسیار مربوط است به این داستان، میگویند:
if it sounds too good to be true, it probably is . ترجمه خوبی از این ضرب المثل تقریبا غیر ممکن است، اما تحت اللفظی ان این است که «اگر چیزی به نظرت بهتر از آن میآید که راست باشد، احتمالا دروغ است.»

آنهائی که کمتر تجربه دارند احتمالا به این صحبت من اعتراض میکنند که پارانوئید هستم و که با اینهمه اطلاعات دقیقی که این فرد دارد و در اختیار جنبش قرار داده است دیگر جائی برای شک و تردید نمیماند. من نمیخواهم وارد بحث اطلاعاتی که ایشان فراهم کرده است بشوم، چون به اندازه کافی ابعاد آن را نمیدانم هنوز و با جزئیاتش هم آشنائی ندارم هنوز. اما اجازه بدهید دو نکته مرتبط را فقط اشاره کنم: یکی اینکه بر فرض ایشان این کارشان یک ماموریت از سوی سازمان پیچیده اطلاعاتی رژیم باشد، آنگاه طبیعی است که باید اطلاعاتی مفید و جالب و توجه برانگیز را به قول معروف «مصرف» کنند تا در ازایش ایشان بتواند همین نفوذ و مقبولیتی که در میان جنبش دارد به دست میآورد را به دست بیاورد. و دیگر اینکه تاریخ نشان داده است که این نوع حرکت های اطلاعاتی یکی از قدیمی ترین و موثر ترین حربه های سازمانهای جاسوسی است، و به این موضوع ساده اما مهم فکر کنیم که بی دلیل نیست که این حرکتها تا این حد موفقیت آمیز بوده اند!

قصدم تخریب ایشان نیست. قصدم حتی این هم نیست که بگویم اطلاعاتی که ایشان فراهم کرده اند در نهایت فایده خاصی برای منافع گروه خاصی از کودتاگران در درون جمهوری اسلامی دارد (اگرچه کم کم میتوان چنین شائبه ای را هم جدی گرفت، با توجه به نوع و شکل اطلاعاتی که دارد توسط ایشان تولید میشود). اما قصدم فقط یک چیز است دوستان: دقت کنیم، بسیار دقت کنیم، دشمن را دست کم نگیریم، بخصوص در زمینه های اطلاعاتی و جنگ روانی، و اجازه ندهیم به همین سادگی یک اسب تروای احتمالی به درون جمعمان آورده شود و بتواند در موقع مناسب، و یا با طرح برنامه ریزی شده اطلاعاتی خاص، یا ترکیبی از اطلاعات درست و غلط ، و یا دهها روش ممکن دیگر، به جنبشمان ضربه ای جبران ناپذیر یا لااقل بسیار سنگین وارد کند.
این رژیم متخصص جنگهای روانی است دوستان، بیائید هشیارتر و بیدار تر از این باشیم.

2011.06.09
کیانوش توکلی
روزنامه نگار اینترنتی
«الماس فریب» _ داستان تکراری نفوذی ها در «میان » آلترناتیو ساز ان ساده لوح

حتما پخش فیلم «الماس فریب» از شبکه جمهوری اسلامی را شنیده اید . فیلمي باصطلاح مستند که به جزئیات نفوذ «سردار محمد رضا مدحی» پرداخته شده بود . « سردار مدحی» که با نفوذ به درون رده های شناخته شده اپوزیسیون جمهوری اسلامی و نیز به درون سازمانهای دولتی غربي و… مي تواند درس آموز باشد هر چند برخی ها در پي بايکوت خبري اين فيلم بر آمده اند ؛براستي چرا داستان نفوذ آنهم بدين شکل در یک طیف معین اپوزيسيون رخ می دهد . اولين سئوالي اين است که چرا داستان نفوذی سردار مدحی به این سادگی انجام مي گیرد مردي از دل دستگاه اطلاعاتي با صحنه سازي هاي مضحک و با خالي بندي موفق مي شود رده هاي بالاي اپوزيسيون و محافل غربي را فريب دهد .داستان نفوذ دستگاههای اطلاعاتي سالهاست که تکرار شده است ولي سئوال اساسی اينجاست که چرا اينگونه سردار هاي شناخته شده رژيم به اين راحتي در بين محافل معيني از اپوزيسیون نفوذ مي کنند. بنظر می رسد که دليل اصلی موفقيت دستگاه اطلاعاتي رزیم قبل از هر چیز « سیاسی» است _ بعبارتی دیگر مشکل «سناریو » و خطی است ک که در پی کمک از نئو کانها ست .آري چند سالی مد شده است که جمع 50 تا صد نفره از افراد پراکنده اپوزيسيون در یک گوشه ای از اين جهان ، جمع می شوند و ابتدا تحلیل های از این دست که مردم از اصلاح طلبی گذر کرده اند و باید در پی سرنگونی تام و تمام رزیم بود و در ادامه آنان به سر زنش احزاب و سازمانهای سیاسی کار اپوزیسيون مي پردازند ……و اميد هايي مي آفرينند که نا امیدی های بعدی را می آفریند.

به نوشته امیر فرشاد ابراهیمی محمدرضا مدحی به هیچ عنوان به غیر از بانکوک ودوبی، لندن و پاریس و چه بسا پراگ که همگی به واسطه تلاشهای افراد مذکور بوده است هیچ دیدار رسمی با مقامات خارجی نداشته است، به روایتی دیگر نامبرده فقط موفق به فریفتن چهره های مشهور اپوزیسیون ایرانی شده بود، و سفر وی به عربستان سعودی و از آنجا به آمریکا و دیدارش با خانم کلینتون و دیگر مقامات وزارت امور خارجه آمریکا دروغی بیش نیست و ساخته و پرداخته ذهن نیروهای امنیتی برای جالب کردن ماموریت این جاسوس خودشان است .

در زیر مطلبی از یک نویسنده ناشناس که این فریب را همان زمان متوجه شد و طی مطلبی در بالاترین تحت عنوان
مراقب باشيم سادگي دوستان‌مان كار دست‌مان ندهد (در باب نوريزاده و دوست جديدشان «سردار»)
نوشت ولی نه تنها گوش شنوایی نبود بلکه متاسفانه در بالاترین بلوک هم شد . حالا ایشان از سر دلسوزی مطلبی دیروز نوشت که در زیر می اید. هر چند خود او هم به جنبه های سیاسی توجه ای نکرده است:
دیروز نبه ۱۸ خرداد، شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی فیلم مستندی پخش کرد با عنوان «الماس فریب» که در آن به جزئیات داستان یک اسب تروای رژیم جمهوری اسلامی مشهور به «سردار محمد رضا مدحی» پرداخته شده است که با نفوذ امنیتی به درون رده های شناخته شده اپوزیسیون جمهوری اسلامی و نیز به درون سازمانهای دولتی غربی که طبعا در پی استفاده از نیروی اپوزیسیون به نفع سیاستهای خود میباشند، مدتی را به عنوان یک «از رژیم برگشته» در میان نیروهای مخالف جمهوری اسلامی به سر برد و سپس به ایران بازگشت. این فیلم را میتوانید در پائین همین صفحه مشاهده کنید.
البته در همان سال قبل که سال اوج نفوذ و قدرت جناب مدحی بود افرادی از جمله خود من احساس خطر کردیم و زیاد سعی کردیم دوستان را هم هشدار بدهیم (این لینک بالاترین را ببینید مثلا، یا اینجا را)، اما خوب به جائی نرسید حرف ما و در موج احساسات و هیجانات دوستان گم شد. حالا هم به قصد سرزنش کسی نیست که مینویسم، اما فکر میکنم مروری بر آن قضیه در کنار این فیلم برای جنبش مردمی لازم باشد، چون فکر میکنم میتوانیم درسهای مفید و باارزشی از آن جریان بگیریم.
از آنجا که این حکایت به اندازه کافی شناخته شده است نیازی به شرح مفصل اینجا نمیبینم، اما اجازه بدهید یکی دو نکته را سریع عرض کنم: اول اینکه نیازی نیست که اجازه بدهیم این حکایت ضربه و لطمه ای بیشتر از آنچه سال گذشته انجام داد به ما وارد کند. به عبارت دیگر، در حال حاضر این تنها یک داستان است از ضربه ای که رژیم موفق شد سال گذشته با استفاده از این عنصر نفوذی به ما وارد آورد. اما اگر اجازه بدهیم این مستند نیز ضربه مجددی وارد آورد، آنوقت به رژیم اجازه داده ایم دو گنجشک را با یک سنگ بکشد. پس میخواهم عاجزانه از همه دوستانی که این چند خط را میخوانند تقاضا کنم که بیائید این داستان را به جای اینکه به حربه ای برای رژیم تبدیل کنیم، به کلاس درس و حکایت پند آموزی برای خودمان تبدیل کنیم.
مثلا دیدم چند نفر همین امروز با شنیدن این خبر شروع کرده اند به توهین به برخی افراد دانشمند و خوب مردمی، از جمله آقای نوریزاده (مثلا اینجا یا اینجا). دوستان! نیازی به کوبیدن و یا سلب اعتماد کردن و یا خدای نکرده توهین و اعتراض به دوست خوب ما آقای نوریزاده نیست. اگر ایشان فریب خوردند، مثل تمام ما دلیلش صداقت و سادگی ایشان است، و آن چیزی نیست که ایشان را فرد بدی کند. بیائید اینبار هوشمند باشیم و اجازه ندهیم رژیم با استفاده از این داستان سعی کند در میان صفوف مان شکاف ایجاد کند و ما را به جان همدیگر بیاندازد. امثال آقای نوریزاده ممکن است سیاستمداران یا پارانوئید های خوبی نباشند، اما ایشان بسیار دانا، پر مطالعه و پر آگاهی و دلسوز و خیر خواه جامعه هستند، و ما این روزها به این نوع آگاهی ها و تجارب و دلسوزی ها نیاز داریم. به هر حال هرکسی نقاط ضعفی دارد و نقاط قوتی، نه دوستانمان را سیاه و سفید ببینیم و نه دشمنانمان را. هرکس اشتباهی کرد را نبایستی به همین سادگی از خودمان برانیم، چون در آنصورت به زودی هیچکس دور و برمان نخواهد ماند.
و نکته دیگری که میخواستم اشاره کنم این بود که دیدم برخی دوستان فریاد زده اند که ما میخواهیم اتحادمان را در پیش از تظاهرات ۲۲ خرداد حفظ کنیم، پس بیائید این داستان را «بایکوت خبری» کنیم (مثلا اینجا، یا اینجا) . خدمت این دسته از دوستان و کسانی که ممکن است این منطق را قابل پذیرش بدانند عرض میکنم که این منطق خوبی نیست بلکه منطقی است که برپایه فرار، انکار و هراس از واقعیت بنا شده است، و این گونه منطق ها همیشه در آخر کار به ضرر مردم تمام میشوند (نمونه هایش در تاریخ سی ساله خودمان بسیارند!). پس دوستان، سریع میگویم، بیائید منطقمان را بر انکار و بستن چشم یا گوشمان بر حقیقت بنا نکنیم، بلکه بر عکس آن را بر بنای دیدن و شنیدن و باز کردن گوشها و چشمهای خودمان و دیگران بنا کنیم. به خاطر داشته باشید که وقتی میر حسین و دیگران میگویند «آگاهی» این معنایش بایکوت خبری وقایعی مثل این نیست، بلکه برعکس معنایش باز کردن، تحلیل کردن، کاویدن و شناخت پیدا کردن بر اساس این نوع وقایع و اشتباهات خودمان است.
زیاده حرف نزنم، فیلم جمهوری اسلامی اینجاست:

سایت نویسنده: http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=3&autorid=13
ایمیل نویسنده: keianoshtavakkoly@hotmail.com
برگرفته از : ایران گلو.بال
انتشار از: کیانوش توکلی

در حاشیه شوی «الماسی برای فریب»
تمام توان وزارت اطلاعات همین بود
ایجاد شده در: 06/09/2011
http://www.irangreenvoice.com/article/2011/jun/09/13514
ندای سبز آزادی
تمام توانتان
در ارائه مدارک علیه سران جنبش سبز همین بود؟ با آسمان را به ریسمان بافتن و نشان دادن عکس میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی در میان مستندتان، خواستید فعالیت مامور مخفیتان – که در وجودش شک نیز هست! – را به جنبش سبز بچسبانید؟
در این مستند یک ساعته بارها به ارتباط آن جمع کذایی به جنبش سبز اشاره کردید و تنها ربط موجود رنگ دستبند و شال خارج نشینان ساده‌لوحی بود که بازی مامور شما را خورده‌اند. تمامن هم تلاشتان این بود که نشان دهید که ذره ذره صحبت‌هاتان مستند است و دقیق. از دیدار با هیلاری کلینتون گرفته تا سرویس جاسوسی موساد را وسط کشیدید و در تصویرهایی که در دست داشتید، تنها افرادی را نشان دادید که مانند خیلی‌ها دیگر با جنبش همراه شدند، اما نه سیاست‌گذار بوده‌اند و نه لیدر و نه هیچ‌کدام دیگر! تنها تحلیل‌گرانی بوده‌اند که همه‌ی تلاششان را کرده‌اند تا اتفاقات را مانند شما تفسیر به رای کنند!
این بود تمام زور و قدرتتان؟ این بود آن همه اهن و تلپ و سر و صدایی که راه انداختید تا پروژه‌ی تخریب سران جنبش را کلید بزنید؟ اگر حتی یک مستند کوچک از آن اتهام‌های همیشگی‌ای که در رسانه‌هایتان مثل کیهان مطرح کرده‌اید در دست داشتید، بدون شک نشان می‌دادید! پس چه شد سندهای معتبری که وزیر تحمیلی اطلاعاتتان در بوق و کرنا کرد که سران جنبش سبز میلیون میلیون پول از غرب و اروپا گرفته‌اند؟ چه شد مدارک معتبرتان که می‌گفتید خاتمی از سروس پول گرفته است؟ یا هزاران هزار تهمت دیگری که زدید و می‌زنید تا نفس می‌کشید، خواهید زد؟ دستتان خالی بود و بعضی ساده لوحان، یا آن حضرات کومله و سلطنت طلب را چسباندید به میرحسین و کروبی؟ تنها چون دستبند سبز در دست داشتند؟؟
تا کی می‌خواهید سناریوهای هالیوودی بنویسید و به شیوه‌ی جیمزباند داستان‌های تخیلی‌تان را به اسم مدارک مستند به خورد مردم بدهید؟ تا کی قرار است بنشینید و تخمه بشکنید و بی‌توجه به روز قیامت پرونده بسازید برای آن‌هایی که خود خوب می‌دانید که گناهی ندارند، مگر معترض بودن به رهبر خودکامه‌تان. تا کی قرار است با این مستندهای کذایی، که نمونه‌اش را در هویت و خاک و… زیاد پخش کرده بودید، همه‌ی اشتباهات و بی‌کفایتی ها و خودکامگی‌ها و ظلم‌ها و قتل‌هایتان را به دوش دشمن بیندازید و به شیوه‌ی دایی جان ناپلئونی، هی در رسانه‌تان داد بزنید که کار، کار دشمن است!؟
در آستانه‌ی کودتای ۲۲ خرداد، به دست و پا افتادید و با دستپاچگی همیشگی‌تان مستندی پخش کردید تا مثل همیشه از در ارعاب وارد شوید و بگویید؛ ما بر حقیم و حواستان را جمع کنید. اما به یاد داشته باشید که شما باید حواستان را جمع کنید. شما باید چشم‌هایتان را باز کنید که اخبار داخلی دولت کودتایتان، به مسخرگی کارتون‌های والدیزنی شده است. شما باید چشم‌هایتان را باز کنید، تا ببینید که ظلم، مانند موریانه پایه‌های جابر حکومت‌ها را می‌جود، و روزی که فکرش را نمی‌کنید، به زمین می‌خورید… و آن روز چقدر دیر است؛ چقدر دیر است که بفهمید.

اعترافات يك عضو دستگير شده ضدانقلاب
پروژه يكپارچه كردن اپوزيسيون چگونه شكست خورد
کیهان ۱۹ خرداد ۱۳۹۰

«گوادلوپ 2» اين نام كنفرانسي است كه سرويسهاي جاسوسي آمريكا، رژيم صهيونيستي، انگليس، فرانسه و آلمان در آن براي براندازي جمهوري اسلامي با هم همپيمان مي شوند و در همراهي با فتنه گران ، جريان ضدانقلاب، منافقين و سلطنت طلبها براي دست زدن به كودتاي نظامي عليه ايران طراحي مي كنند.
سرويسهاي جاسوسي مزبور كه در دو سال گذشته در تلاش بودند با حمايت از فتنه گران و آشوبهاي خياباني به طرح دلخواه خود يعني انقلاب مخملي دست پيدا كنند به دليل عدم حمايت مردمي به موفقيت چنداني دست پيدا نمي كنند. در اين هنگام پروژه اي در بنياد دفاع از دموكراسي FDD تعريف مي شود كه عمليات براندازي را وارد فاز جديدي مي كند.
مايكل لدين مشاور امنيتي دولت ريگان و از عناصر نومحافظه كار در جريان يك كنفرانس سياسي در اين موسسه مي گويد: پشتيباني قوي از ايرانياني كه خواهان آزادي هستند يقينا در پايان دادن به رژيم اسلامي در ايران كارگر خواهد بود، نبايد گفت جنبش سبز سركوب شده است يا از بين رفته است.
در اين كنفرانس كه از سران داخلي فتنه سلب اميد شده است «طرح دولت در تبعيد» براي ايران كليد مي خورد.
اساس اين پروژه اين است كه دولت در تبعيد بايد توسط فردي پياده سازي شود كه داراي پايگاه مذهبي و نظامي ويژه اي در ميان ايران باشد.
در همين حال دنيس راس در لابي صهيونيستي آيپك در شهريور 88 وارد فاز اجرايي اين پروژه مي شود و از شناسايي فردي ايراني در بانكوك خبر مي دهد كه داراي پايگاه اجتماعي است وي سابقه فعاليت نظامي در ميان نيروهاي مسلح ايران را نيز دارا است.
سفارت آمريكا در بانكوك با آقاي محمدرضا مدحي كه به تجارت الماس مي پردازد ارتباط برقرار مي كند. در يك فرصت فوري ملاقاتي بين آقاي مدحي و يك ژنرال آمريكايي در بانكوك برقرار مي شود اگرچه اين ملاقات كوتاه است و مدحي در ابتدا اعلام مي كند كه شرايط آنان را نمي پذيرد اما فورا سفر وي به عربستان هماهنگ مي شود.
آقاي مدحي در سفر به عربستان در يك هتل اقامت مي كند و به او گفته مي شود كه به زودي با فرد بسيار مهمي ديدار خواهد كرد. مهمان ويژه اين ديدار خانم هيلاري كلينتون بود كه به همراه وزير خارجه عربستان (سعود الفيصل) مشتركا در مورد براندازي در ايران با او سخن مي گويند. خانم كلينتون مي گويد بسيار مشتاق است كه وي را در آمريكا ببيند تا جنبش را با عنوان «جمع ياران» كه تمام طيفهاي اپوزيسيون را براي براندازي در ايران دربرمي گيرد راه اندازي كند.
در اين هنگام سفراي آمريكا، انگليس و معاون سفير فرانسه در مدت 3 روز اقامتش با وي ديدار مي نمايند.
مدحي سپس در يك پرواز به لس آنجلس سفر مي كند و از آنجا به محل اقامتش در واشنگتن با اسكورت ديپلماتيك انتقال مي يابد.
مدحي در واشنگتن با معاونان وزير امورخارجه دنيس راس و جوبايدن كه تمايلات صهيونيستي دارند ديدار مي كند. در اين ديدار جوبايدن به وي تاكيد كرد كه بايد روي كمك آمريكا براي براندازي ايران حساب كند. بايدن مي افزايد: توافقات اوليه تشكيل دولت در تبعيد در يك سال گذشته تنها چيزي كه كم داشت يك گروه امنيتي و نظامي بود و با پيوستن شما باعث تكميل اين پروژه شد.
دنيس راس هم به وي مي گويد كه يك جلسه در گوادلوپ فرانسه برگزار مي شود و شما در آنجا به عنوان نماينده ما عمل مي كني. با توجيه شدن مدحي در آمريكا وي راهي پاريس مي شود كه گروههاي ضد انقلاب كه در آنجا گرد هم آمده اند را به هم پيوند دهد.
اميرحسين جهانشاهي كه 9 سال از عمرش را تحت فعاليتهاي سازمان جاسوسي موساد براي براندازي در ايران گذرانده است و مهرداد خوانساري كه به عنوان مغز متفكر وي عمل مي كند، در پاريس منتظر آقاي مدحي هستند و با ورود مدحي جلسه اي سه نفره بصورت محرمانه برگزار مي شود كه از ميان سه نفر فوق يكي به عنوان فيلم بردار و ضبط اين لحظات عمل مي نمايد. در اين جلسه قرار هماهنگي ها گذاشته مي شود و اعضاء در جلوي دوربين تاكيد مي نمايند كه از آن جلسه سخني بيرون نرود. پس از اين جلسه چهره مدحي وارد رسانه ها مي شود و تلويزيون رژيم صهيونيستي 10بار در يك روز مصاحبه وي را پخش مي كند.
جنبش جمع ياران در كنفرانس گوادلوپ 2 با همكاري نمايندگاني از سرويسهاي جاسوسي كشورهاي مختلف و افراد ذيل برگزار مي شود.
عليرضا نوري زاده (جاسوس Mi6 و موساد)، محسن مخملباف(عضو ستاد فتنه و رابط ستاد قيطريه)، اميرحسين جهانشاهي (عضو تروريستي موساد)، حسن شرفي (جانشين دبيركل حزب منحله دمكرات)، عبدالله مهتدي (دبيركل حزب منحله كومله)، موسي شريفي(نماينده حزب همبستگي اهواز)، مهرداد خوانساري (وابسته به سازمان Mi6)،رضا حسين پور(نماينده تجزيه طلبان بلوچ) و اعضايي از جريانات فاسد فرهنگي، منافقين و سلطنت طلب ها، توده اي ها. در اين جلسه همچنين سه نفر از نمايندگان دولت فرانسه به نام هاي ذيل حضور داشتند 1- سگال صاحب بزرگترين شركت هواپيماهاي جنگي ميراژ 2هزار، 2- منوال سازنده يكي از شركت هاي تسليحاتي فرانسه 3- نماينده ويژه آقاي ساركوزي كه مسئول ميز ايران در سرويس اطلاعاتي فرانسه هم هست.
در اين جلسه مخملباف از طرف جنبش سبز به سخنراني مي پردازد و بعد از وي جهانشاهي نماينده موساد مي گويد: براي اولين بار در اين 30 سال در يك جا جمع شديم، يك جا و يك زبان گفتيم، مبارزه مي كنيم. هيچ اختلافي بين ما نيست و يك هدف داريم آن هم براندازي است.
مدحي در اعترافاتش مي گويد كه بعد از گوادلوپ 2 تصميم بر اين شد كه در پادگان «سكله» در فلسطين اشغالي مستقر شويم و با فرماندهي من و نيروهايي كه در ايران داشتم و همچنين گروهك هاي تروريستي منافقين با ترور فيزيكي مسئولين ارشد ايراني در ايران كودتا را عملياتي كنيم و در همين حال كه پروژه الماس فريب به تمام اهدافش رسيده شده بود نيروهاي وزارت اطلاعات در يك محل مدحي را آخرين حلقه پروژه به ايران منتقل مي كنند و سرويس هاي جاسوسي آمريكا، رژيم صهيونيستي، انگليس و آلمان را ناكام مي گذارند.
شايان ذكر است در تاريخ گوادلوپ 1 كه در ژانويه 1979/دي1357 با حضور رؤساي دولت 4 قدرت مهم بلوك غرب در جزيره گوادلوپ برگزار شد، به عنوان اقدامي در جهت بازگشت شاه مخلوع ايران به قدرت شناخته مي شود، اما اين بار در گوادلوپ 2 سران اپوزيسيون جمهوري اسلامي كه حتي سران گروه هاي منحرف اخلاقي و اجتماعي نيز در ميان آنها به چشم مي خوردند با هم متحد شدند و با اعلام موجوديت «دولت در تبعيد» رسماً نسبت به انجام اقدام براندازانه عليه جمهوري اسلامي متحد شدند، اتحادي كه پشتوانه مالي 7 ميليارد دلاري آمريكا را در پشت سر خود داشت.

پخش مستند «نفوذ وزارت اطلاعات در اپوزيسيون خارج‌نشين » امشب از شبكه يك سيما
۱۸ خرداد ۱۳۹۰
خبرگزاري فارس

مستند نفوذ محمدرضا مدحي از نيروهاي مرتبط با دستگاه‌هاي امنيتي جمهوري اسلامي ايران در اپوزيسيون خارج نشين، امشب بعد از خبر ساعت 21 از شبكه يك سيما پخش مي‌شود.

به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس، در پي تصويب طرح تشكيل دولت در تبعيد از سوي بنياد آمريكايي دموكراسي كه بر اساس آن قرار بود مجموعه‌اي از نيروهاي با سابقه اجتماعي و مذهبي با ايجاد شورايي اقدام به عمليات خرابكاري و در نهايت براندازي جمهوري اسلامي كنند، محمدرضا مدحي از ايرانيان مقيم خارج كشور براي اداره اين دولت انتخاب شد.

سرويس اطلاعاتي آمريكا اين فرد را كه از وجهه سابقه خدمت در نهاد‌هاي انقلابي برخوردار بود، در زمان تجارت سنگ‌هاي قيمتي در بانكوك به سرعت شناسايي و از طريق سفير خود در تايلند براي همكاري با اپوزيسيون خارج كشور جذب كرد كه وي در نخستين گام با تشكيل گروهي موسوم به «جنبش جمع ياران » اقدام به ارتباط گسترده با جريانات ضد انقلاب كرد.

مدحي همچنين با برخي مقامات آمريكايي و همچنين نمايندگان سرويس‌هاي جاسوسي انگليس و فرانسه ديدارهاي متعدد داشت و آنها از وي خواسته بودند كه با ايجاد ارتباط گسترده با سران فتنه در داخل كشور و جذب نيرو از بدنه دستگاه‌ها و نهادهاي مختلف نظام و ايجاد يك شبكه منسجم پروژه دولت در تبعيد و براندازي نظام اسلامي را عملياتي كند.

هنگامي كه قرار شد در راستاي اين پروژه مدحي و شوراي رهبري دولت در تبعيد در پادگاني در تل‌آويو مستقر شوند عمليات نجات وي توسط سربازان گمنام امام زمان (عج) انجام شد و مدحي به كشور بازگشت.

امشب مستندي تحت عنوان «الماسي براي فريب » از رسانه ملي پخش مي‌شود كه روايتي كوتاه از پروژه نفوذ و اشراف دستگاه اطلاعاتي جمهوري اسلامي در كانون اپوزيسيون خارج نشين است كه نمايشي از اقتدار دستگاه امنيتي جمهوري اسلامي ايران و به سخره گرفتن دستگاه‌هاي امنيتي غرب است.

چگونگی نفوذ دستگاه اطلاعاتی ایران در سرویسهای جاسوسی غرب
گزارش ویژه «جوان» از پروژه «الماس فریب»
۱۸ خرداد ۱۳۹۰
مدحی در بانکوک
پایتخت تایلند زندگی می کرد و در تجارت الماس فعالیت می کرد. از این رو ویژگی‌های فردی وی ماموران سیا را متقاعد کرده بود که به سرعت با وی تماس حاصل نمایند.

«الماسی برای فریب». این اسم ، عنوان پروژه ای است که یکی از نیروهای مرتبط با دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی ضمن نفوذ در تشکیلات اپوزیسیون خارج از کشور توانست قدرت سربازان گمنام امام زمان را به رخ دستگاههای جاسوسی غرب بکشاند.
به گزارش «خبرنگار جوان»، یک مقام آگاه اطلاعاتی امروز در تشریح جزئیات این عملیات نفوذ، تلاشهای جریان برانداز نظام از طریق جنگ نرم را مورد اشاره قرار داد و گفت: این جریان پس از فتنه سال 88 با انتقال مدیریت فتنه به خارج از کشور تلاش کرد. اقدامات براندازانه خود را با تشکیل ائتلافهای گسترده در خارج از کشور دنبال نمایند.
وی افزود از این رو دستگاه اطلاعاتی کشور نیز همزمان با مهار داخلی حوزه امنیت ، از حالت انفعال خارج شده و حوزه امنیت را در آن سوی مرزها تعریف و دنبال کرد. وی با اشاره به اینکه در فتنه سال 88 نوعی ائتلاف و اتحاد حداکثری نزد جریان برانداز و اپوزیسیون خارج از کشور علیه انقلاب اسلامی شکل گرفته بود، که در آن طیفهای مختلفی از جمله بهائیان، سلطنت طلبان ، گروههای تجزیه طلب ، منافقین و…. دیده می شدند،افزود: وزارت اطلاعات توانست به این جریان در خارج از کشور نفوذ پیدا کند.

وی گفت: تحلیل سرویسهای اطلاعاتی غرب از تحولات سالهای 76، 77 و 78 این بود که برخی خرده جنبشها مانندکارگری و دانشجویی می توانند به پاشنه آشیل نظام تبدیل شوند از این رو سرمایه گذاریهای خود را روی این مقولات آغاز کردند لکن چون توفیقی در این زمینه حاصل نشد، بنابراین نفوذ در ساختارهای قدرتی نظام مانند سپاه، وزارت اطلاعات را در اولویتهای خود قرار دادند.از این رو نفوذ در برخی شخصیتهای موجه با سابقه انقلابی را در دستور کار خود قرار دادند.
وی گفت بعد از فتنه سال 88 بنیاد دفاع از از دموکراسی به نام FDD تحولات داخلی ایران را به گونه ای تعریف کردند که تشکیل دولت در تبعید در آمریکا از نتایج تصمیمات این بود. از این رو در ذیل این تصمیم و مصوبه سرویسهای اطلاعاتی قدرتمند آمریکا ، اسرائیل و انگلیس یعنی سیا ، موساد و ام.آی6 فعال شدند تا در راستای این اهداف جریان اپوزیسیون خارج از کشور را با تشکیل دولت در تبعید به هم مرتبط سازند که جریان سبز هم بخشی از این ائتلاف بود. از این رو عناصری در خارج از کشور برای این منظور شناسایی و جذب شد. از جمله این افراد ، فردی بود به نام محمدرضا مدحی از جانبازان شیمیایی که سابقه عضویت در نهادهای امنیتی و اطلاعاتی را در کارنامه خود داشت.
وی در بانکوک پایتخت تایلند زندگی می کرد و در تجارت الماس فعالیت می کرد. از این رو ویژگیهای فردی وی ماموران سیا را متقاعد کرده بود که به سرعت با وی تماس حاصل نمایند. او می گوید گرچه در مذاکرات اولیه تمایلی برای همکاری با سیا نداشته است ، اما با ادامه مذاکرات او متقاعد می شود که سفری را به کشور عربستان سعودی داشته باشد. او در مستندی که ساخته شده در تشریح جزئیات سفر خود به عربستان می گوید پس از ورود به عربستان مورد استقبال سعود الفیصل وزیر امور خارجه این کشور قرار گرفتم. وی پس از مذاکرات اولیه یکی از همراهان به من عنوان کرد که فردی مهمی قرار است با شما ملاقات نماید. این شخصیت مهم کسی نبود جز هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه امریکا که به گرمی استقبال کرد و از من خواست که به آمریکا سفر کنم.
این مقام اطلاعاتی در ادامه تشریح نفوذ نیروهای گمنام امام زمان (عج) افزود: طرح تشکیل دولت در تبعید از سوی بنیاد آمریکایی دموکراسی بر آن بود که مجموعه‌ای از نیروهای با سابقه اجتماعی و مذهبی با ایجاد شورایی اقدام به عملیات خرابکاری و در نهایت براندازی جمهوری اسلامی کنند، که محمدرضا مدحی برای اداره این دولت در تبعید انتخاب شده بود. مدحی پیش از این توانسته بود با تشکیل گروهی موسوم به «جنبش جمع یاران » با جریانات ضد انقلاب ارتباط گسترده برقرار نماید.
او مدعی بود «جنبش جمع یاران » در نهادهای امنیتی ایران بیش از 2 هزار هوادار دارد که در موقع لزوم وارد عمل خواهند شدو اهداف براندازانه را عملیاتی خواهند کرد. از دیگر افرادی که به عنوان یکی از لیدرهای دولت در تبعید شناسایی و جذب شده بود، فردی به نام امیر جهانشاهی است که پدر او از افراد متمول و ثروتمند رژیم ستم شاهی بوده و او نیز در طیف جریان اپوزیسیون تشکیلاتی را به نام «موج سبز» راه اندازی کرده بود. جهانشاهی فرد ثروتمندی بود که 9 سال در اسرائیل برای چنین روزی آموزش دیده بود.او این تشکیلات را به همکاری فردی به نام مهرداد خونساری از دیپلماتهای باسابقه رژیم سابق و مورد حمایت سرویس اطلاعاتی انگلیس ایجاد کرده بود.

از دیگر افراد و جریانات مرتبط و موتلف با دولت در تبعید می توان به سلطنت طلبان، منافقین ،گروهکهای تجزیه طلب مانند: دموکرات، تجزیه طلبان خوزستان و افرادی نظیر مخمل باف ، علیرضا نوری زاده، سازگارا و… اشاره کرد.

دولت در تبعید چگونه شکل گرفت
پس از فتنه سال 88 ، درست سال 89 از نیمه گذشته بود که دولت آمریکا که تونسته بود، بسیاری از نیروهای اپوزیسیون را در خدمت اهداف خود در آورد، کنفرانسی در واشنگتن با حضور بسیاری از شخصیتهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا مانند جیمز ولسی و مایکل لدین و نمایندگانی از دولت تشکیل شد. یکی از سخنرانان این کنفرانس با اشاره به اینکه از دهه هفتاد تا کنون سرویسهای جاسوسی همیشه در ایران حضور داشته اند، به ناکارآمدی این سرویسها در ایران اذعان کرد و گفت : آنها همیشه دچار اشتباه شده اند. درنهایت در این جلسه 3 ساعته طرح دولت در تبعید طراحی و به دنیس راس معاون وزیر امورخارجه برای تصویب نهایی ارجاع می شود. محمدرضا مدحی درباره چگونگی سفر خود به امریکا می گوید: از بانکوک با یک هواپیمای اختصاصی به امریکا اعزام شدم و پس از توقف کوتاهی در لس آنجلس ، در واشنگتن مستقر شدم و دیدارهای را با دنیس راس و جوبایدن انجام شد.
در این ملاقاتها بود که نمایندگان دولت امریکا پشتیبانی خود را از تشکیل دولت در تبعید اعلام می کنند و با اذعان به اینکه این دولت از یکسال گذشته با عنوان حکومت مخفی مطرح بوده است، خواستار اجرایی شدن این پروژه به صورت علنی می شوند. پس از این مثلث مدحی، جهانشاهی و خوانساری به عنوان عوامل دولت در تبعید به سوژه رسانه های ضد انقلاب تبدیل می شوند. به گونه ای که تلویزیون اسرائیل با مدحی مصاحبه ای ترتیب می دهد و این مصاحبه را در یک روز 10 بار روی آنتن می برد.

«کنفرانس گوادلوپ2»
«گوادلوپ» نام جزیره ای است در کشور فرانسه که در سال 1979 اولین کنفرانس برای نجات محمدرضا پهلوی تشکیل شد.
در گوادلوپ2کنفرانسی با حضور بسیاری از فعالان ضد انقلاب و اپوزیسیون خارج از کشور از جمله ، مهرداد خوانساری ، محمدرضا مدحی ، امیر جهانشاهی و جمع همه ضد انقلاب تشکیل شد که در آن نمایندگانی از آمریکا ،اسرائیل، آلمان و 11 کشور دیگر حضور یافتند تا پروژه براندازای نظام را از طریق عملیاتی کردن ترور برخی شخصیتها از جمله یکی از سران فتنه کلید بزنند و سپس با انجام کودتا نظام را ساقط نمایند. اما هنگامی که قرار شد در راستای این پروژه مدحی و شورای رهبری دولت در تبعید در پادگانی در تل‌آویو مستقر شوند عملیات نجات وی توسط سربازان گمنام امام زمان انجام شد و مدحی به کشور ببازگرداندهشد.این مستند روایت کوتاهی بود از پروژه نفوذ و اشراف دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی در کانون اپوزیسیون خارج نشین که اقتدار دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی ایران را به اثبات رساند و در آن دستگاههای امنیتی غرب به سخره گرفته شد. گفتنی ها در زمینه نفوذ و اقتدار نیروهای همیشه گمنام امام زمان فراوان است اما برخی ملاحظات امنیتی اجازه نمی دهد زوایای پنهان این تلاش این مجاهدان خاموش باز شود.


کارها

Information

بیان دیدگاه