بلوچستانی که من دیدم (2)
حمله کفتارها
روزی که اسلحه را از پسر کدخدا گرفتم بهیچوجه فکر نمیکردم ممکن است زمانی مجبور به استفاده از آن باشم.ادر شبهائی که با همکارم برای حمام کردن بطرف قنات میرفتیم اغلب متوجه میشدیم موجوداتی در اطرافمان جولان میدهند، آنها را نمیدیدیم ولی وجود آنها را بیشتر از برق چشمهایشان که درتاریکی روشن و خاموش میشد، میفهمیدیم.ا ادامهٔ مطلب »